Audios & videos      Women's Watch       Contact us      About us      Home
 
 
 
 
 
 
ارکستر مبارزاتي زنان؛ مهرانگيز کار
 


نظام امنيتي ايران به محاصره زنان درآمده است. اين زنان چريک و مسلح نيستند و با شيوه هاي صلح جويانه حکومت را به چالش فراخوانده اند. آنها فقط با ابزار فرهنگي کار مي کنند. سناريو مي نويسند، روي صحنه تئاتر مي روند، در وب لاگ ها حرف مي زنند، اينترنت را در خدمت خواسته هاي خود مي گيرند و ذره اي کوتاه نمي آيند. نظام امنيتي ايران فقط در محاصره زنان درون کشور نيست. زنان ايراني مقيم خارج هم حلقه محاصره را سفت کرده اند. مرجان ساتراپي فيلم سرگذشت مرجان را مي سازد که در 8 سالگي شاهد سقوط رژيم شاه و ظهور جمهوري اسلامي بوده است. او تصاوير را روي ذهن کودکانه اش ضبط کرده و سال هاست آنها را به نمايش مي گذارد. کار به جايي کشيده که دولت ايران مجبور است با هدف متوقف ساختن فيلم مرجان با دولت هاي اروپايي وارد مذاکره بشود.

آذر نفيسي ديگر بانوي نويسنده است که با انتشار کتاب "لوليتا خواني در تهران" نظام گزينش را که در دهه اول انقلاب چنان بود که مي دانيم و اينک ديگر بار به همان سمت و سو مي رود، به چالش کشيده است. فروش غير منتظره کتاب در سطح جهان به تأثير گذاري اين چهره زنانه منجر شده و شگفتي آفريده است. در يک مجموعه هماهنگ که به تدريج دارد مثل يک ارکستر همنوا کار مي کند، زنان ايراني هنر، ادبيات، نافرماني مدني و حضور صلح آميز در صحنه ها را با يک هدف پي گرفته اند: بهبود شرايط زنان و ايران.

زينب پيغمبرزاده با احضار تلفني که شيوه اي غيرقانوني است در مرجع قضايي حاضر نمي شود. زبان درازي مي کند. نظام امنيتي ايران در پاسخ به اين نافرماني مدني او را براي مدت بيشتري در بازداشت موقت نگه مي دارد و با آنکه قرار وثيقه صادر مي کنند، مدت ها از اجراي قرار طفره مي روند. سرانجام زينب به خانه بازمي گردد. با يک بار مالي 20 ميليون توماني که در 22 سالگي بر شانه هاي ظريفش سنگيني مي کند. زينب در کودکي مادر خود را از دست داده و سال هاست در آغوش مبارزات مسالمت آميز، اندوه بي مادري را به فراموشي سپرده است. زينب، اما بعد از آزادي همچنان حرف مي زند. از غيربهداشتي بودن بازداشتگاه هاي زنان مي گويد. از اين واقعيت پرده برمي گيرد که زنان آسيب پذير وقتي پا به اين زندان ها مي گذارند در ورطه انواع ديگر آسيب هاي اجتماعي غرق مي شوند.

زينب همچنان سخن مي گويد. در اساطير ما ترس و تهديد و مصيبت نمي تواند زينب ها را خاموش کند. زينب در برابر ظلم سکوت نمي کند. تاريخ تکاليف ديگري به عهده اش نهاده است.

هاله اسفندياري زن 67 ساله اي که جواني را در دوران شاه در ايران گذرانده و سال هاست در آمريکا اقامت دارد، به اتهام فعاليت با هدف براندازي نرم در ايران دستگير مي شود. هاله زن توانايي است که تمام توانايي خود را در راه تعديل سياست هاي تند و ضربتي آمريکا نسبت به ايران به کار گرفت. تا توانست تصاوير مثبت از ايران به آمريکايي ها نشان داد. تا توانست داوري افراد مؤثر در سياستگزاري هاي آمريکا را نسبت به ايران و مردم ايران تغيير داد. هاله اينک مثل پيچک بر دست و پاي نظام امنيتي ايران چسبيده است و پياپي بر اتهاماتش مي افزايند. نمي خواهند باور کنند که با زنان ايراني در سنين مختلف، از لايه هاي اجتماعي گوناگون طرف شده اند که عزم جزم کرده اند تا سرنوشت سياسي ميهن شان را تغيير بدهند. گاهي با حضور، گاهي با قلم، گاهي با استفاده از امکانات موجود در ديگر کشورها. همه به صف شده اند. ميثاق نانوشته اي آنها را رهبري مي کند.

آن زن نيز که به بهانه مبارزه با بد حجابي چهره اش را زير نقابي از خون پوشانده اند و همچنان زير اين نقاب به اعتراض فرياد مي زند و تصوير و صدايش در سراسر جهان انتشار مي يابد، هر که هست و به هر طبقه و لايه فرهنگي و اجتماعي که تعلق دارد، عضو مؤثر اين ارکستر است و به آن نيرو مي دهد. به ارکستري که خوانندگان و نوازندگان گاهي زير نقاب خون و خشونت، از صلح و دگرگوني مي سرايند و سازشان را رندانه کوک مي کنند.

اعضاي ارکستر لزوماً از جمله مشاهير و نخبگان نيستند. اغلب انقلاب را به چشم نديده اند و از جنگ تصاوير مبهمي در حافظه انباشته اند. رئيس و فرمانده ندارند. اساساً اهل اطاعت نيستند و از کسي فرمان نمي برند.

لحظه به لحظه به ارکستر نيروهاي تازه اي مي رسد. اين نيروها از جنس پول نيست. از جنس عشق به عدالت و بهروزي ايران است. حسين شريعمتداري و همکاران اين نيروها را نمي بينند. از نگاه کردن به آنچه در راه است مي ترسند. لذا از در مضحکه در مي آيند که آيين و مسلک شان است. با چشم بسته راه مي روند.

نازي عظيما را که صداي پرشورش از بخش فارسي راديوهاي خارجي در ايران شنيده مي شد خاموش کرده اند، اما او در اين ارکستر صاحب صداي تأثير گذاري شده که با نفوذتر از پيش است. مي خواهند پاسپورت او را به مبلغ 400 ميليون تومان به او بفروشند (يعني مسترد کنند). کاسبي پر مداخلي است!

بهاره، پروين، زهره، نوشين، سوسن، طلعت، منصوره، شادي، محبوبه، فرناز و ده ها نام مشهور زنانه و هزاران زن گمنام، داخل و خارج از کشور، هر يک به شيوه اي هماهنگ با ديگران نظام امنيتي و قانون گذاري ايران را به محاصره خود در آورده اند. زنان ايراني مثل ستاره دنباله دار حرکت مي کنند. از نيروهاي عظيم پشتيباني بهره مند شده اند. خدمتي که آن ضارب ناشناس به حرکت دنباله دار زنان کرد کارساز بود. هيچ کس نمي توانست به اندازه چهره در خون نشسته آن زن بدحجاب که پياپي تکثير و ارسال مي شود، ارکستر زنان را با نواهاي مؤثري غني سازد. خشونت ورزان نمي دانند با خشونت ورزي تا چه اندازه از قدرت و اعتبار خود مي کاهند و تا چه اندازه بر قدرت و اعتبار خشونت ديدگان مي افزايند.

نظام امنيتي ايران با ناشيگري خود را گرفتار کرده است. سنگي در چاه انداختند که عقلا از بيرون کشيدن آن عاجزند. چه وقت خشونت ورزي و توهين به زنان به بهانه بدحجابي بود؟ آيا خشونت ورزان دارند چرخ نظام را پنچر مي کنند يا زنان بدحجاب؟ زنان بدحجاب منافع ملي را به خطر انداخته اند يا ضاربان آنها؟ با يک جو عقل مي شود جاسوسان واقعي را شناخت.

زنان از آنچه اتفاق افتاده و مي افتد راضي هستند. زيرا به درستي فهميده اند تبديل شده اند به پاشنه آشيل نظام، تبديل شده اند به مصلحت نظام. يواش يواش بحران هسته اي مي رود تا مغلوب بحران زن بودن در ايران امروز بشود. راه گريزي پيش روي نظام نيست. يا افزايش و ادامه خشونت ورزي نسبت به زنان که نتيجه اش معکوس است و بدون احتياج به انقلاب نرم و مخملي، نظام را متزلزل مي سازد. يا مذاکره و مصالحه با نمايندگان زنان ايران از هر دسته و گروه با هدف آتش بس. نظام امنيتي ايران حتي اگر از مصالحه و مذاکره با آمريکا سرباز بزند، ناگزير است با زنان ايراني وارد مصالحه و مذاکره بشود. زنان رهايش نمي کنند. با دست خالي از حيث تجهيزات نظامي و با دست پر از توانايي هاي فرهنگي ارکستر بزرگ مبارزه را همراهي مي کنند. اين ارکستر از نفس نمي افتد. حتي زنان آسيب ديده اجتماعي هم آن را رونق مي بخشند! مي دانيد چرا؟ از آن رو که خود را قرباني اين نظام زن ستيز مي دانند.

خبرهايي که از ايران مي رسد نگران کننده است. در کنار اين خبرها، گرماي مبارزه زنان بر سرماي خبرها غلبه کرده است. صداي زنان از هر دسته و گروه قوي تر به گوش مي رسد. عقلا اين صدا را شنيده اند. دارند تلاش مي کنند با ارکستر همراه بشوند. اينکه از عهده بر مي آيند يا نه حرف ديگري است. عجالتاً کار را آغاز کرده اند. آيت الله صانعي، آيت الله فاضل ميبدي، آيت الله بجنوردي و جمعي ديگر فهميده اند پايان برخورد خشونت آميز با زنان براي نظام سياسي خوش نيست. آنها دارند از برابري خون بها (ديه) زن و مرد سخن مي گويند و از ضرورت بازنگري در قانون مدني و قانون ارث. آنها دارند از اسلام تفسير ديگري ارائه مي دهند. اين حرف ها از اين مراجع تازگي ندارد. سال هاست در جريان است و حاصلي نداشته است. فقط يک رويداد است که تازگي دارد. اينکه رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام رفع تبعيض از زنان را در پاره اي مواد قانوني ضروري اعلام کرده است. آقاي هاشمي رفسنجاني با اين اعلام متعهد شده تا در صورت تصويب قوانين و اصلاح قوانين در مجلس هفتم به نفع زنان، چنانچه شوراي نگهبان مصوبات را به بهانه تعارض با شرع رد کند، مجمع تشخيص مصلحت نظام مصوبات مجلس را تأييد خواهد کرد. رئيس مجمع دير هنگام وارد عرصه خطرناکي از رويارويي با مخالفان حقوق انساني زنان شده است و معلوم نيست با اين موضع گيري از کجا سردر مي آورد؟ زنان به عاقبت کار ايشان نمي انديشند. مي خواهند هر چه بيشتر مديران کشور را با بحث حقوق زن درگير کنند. به هر شکل که بحث در آن سطوح جاري بشود سود زنان را در بردارد و همه کسانيکه آن را از نگاه مثبت مي نگرند اعم از حاکمان در حکومت ديني يا شهروندان غيرديني و ديني عموماً از خود نامي نيک بر جا مي گذارند.

اين نشانه ها حاکي است زنان ايراني سرانجام دارند تبديل به مصحلت نظام مي شوند. آنها دريافته اند زير سلطه جمهوري اسلامي تنها راه براي تأثير گذاري بر گفتمان درون حکومتي اين است که آقايان "قهر" نيمه اي از جمعيت را مضر به حال نظام بدانند و نهاد مجمع تشخيص مصلحت نظام را فعال کنند. اين نهاد که امروز درست نشده است. شخص رهبر انقلاب در سال هاي نخست تأسيس جمهوري اسلامي به تأسيس آن فرمان داد. هدف هم اين بود تا هر جا ضرورت هاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي اقتضا کند و شوراي نگهبان از تأييد مصوبات مجلس بر پايه سليقه هاي شرعي اعضا امتناع کند، مجمع وارد عمل شده و با اين استدلال که مصلحت نظام يعني ضرورت بقا نظام برتر از تنگ نظري هاي شرعي است چاره اي بينديشد – هر چند در تعارض با سيلقه هاي ديني شوراي نگهبان. به عبارتي با تأسيس مجمع برون رفت از محدوديت هاي شرعي و ورود به عرصه گسترده عرفي گرايي ميسر شد.

بنابراين مجمع عمري طولاني دارد. مسايل زنان هم عمري طولاني دارد. رياست آقاي هاشمي رفسنجاني هم بر مجمع طولاني است. سال هاست بر اين مسند تکيه زده است. اما تاکنون با اين صراحت به ظرفيت هاي اسلام براي رفع تبعيض از زنان سخن نگفته بود و با هدف اجرايي کردن آن، مجمع را متعهد و ملزم به همکاري اعلام نکرده بود. بي گمان رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام که برخي صاحبنظران او را ستون نظام نامگذاري کرده اند ضد انقلاب، طرفدار براندازي نرم نيست و اتهامات مد روز بر او وارد نمي شود. آنچه او را به سوي مسايل زنان کشانده عشق و اشتياق براي حفظ نظام است. از اين رو است که مي توان گفت زنان دارند خود را تبديل به مصلحت نظام مي کنند. من بر اين باورم که آقاي هاشمي رفسنجاني کمپين يک ميليون امضا و کمپين حذف سنگسار را امضا کرده است و بعيد نيست چوب امضاي خودش را بخورد! حوزه حقوق زن با وجود مراجعي که آنها را مي شناسيم حوزه اي است که ورود به آن بسي خطرناک است. حتي براي ستون نظام!

هر چند در ايران امروز همين درجه از درک و فهم سياسي هم نوبر است. اما زنان به اين درجه از تأثيرگذاري قانع نمي شوند. البته آن را به فال نيک مي گيرند و مي دانند با آنکه موضع گيري آقاي رفسنجاني مي تواند اقدامي در مجموعه جنگ قدرت تلقي بشود در دراز مدت سودمند است. رويداد اخير براي تأمين خواسته هاي زنان کافي نيست. مجمع در صورتي وارد موضوع مي شود که مجلس اقدام شجاعانه اي کرده باشد.

آيا مجلس به وضعيت حقوقي نيمه اي از جمعيت مي انديشد يا تصور مي کند همواره مي توان چهره اين نيمه از جمعيت را زير حجابي از خون و برخوردهاي ظالمانه پنهان ساخت؟ آينده قابل پيش بيني نيست. آنچه قابل پيش بيني است و توصيه مي شود اين است که با يک گل بهار نمي شود. تازه اول عشق است و انتظار مي رود همه حاکمان کمپين هاي زنان را که به انگيزه عدالت خواهي بر پا شده امضا کنند.

اينک دختران، مادران و مادربزرگ ها در کنار هم بر کرسي اتهامات واهي نشسته اند. آنها عموماً جرم نابخشودني شان اين است که مي خواهند ايران را با تمام ويژگي هاي تاريخي و ظرفيت هاي فرهنگي فراموش شده اش دوباره بسازند. عموماً شعر ماندني سيمين بهبهاني را زير لب زمزمه مي کنند: دوباره مي سازمت وطن!

هاله نمي خواهد خاک سرزمين پدري اش را توبره کنند. زينب نمي خواهد روي خاک سرزمين اش با احساس ناامني، محروميت و حقارت روزگار بگذراند. زينب همان هاله است و هاله همان زينب است. هر دو دارند خطبه مي سرايند. خطبه عشق ورزي به ايران را. همرزمان آنها در ايران و بيرون ايران يکي دو تا نيستند و در امضاهاي زير بيانيه هاي کمپين ها محدود و خلاصه نمي شود. صداهاي زنانه که در زندان و با وثيقه ها و کفالت هاي سنگين و حبس هاي تعليقي خفه مي شود در جاهاي ديگري بازتاب پيدا مي کند. در سطح جهان.

براي مثال نازنين دختر زيبا و شايسته ايراني مقيم کانادا، همان خطبه عاشقانه زينب و هاله را در سراسر جهان بازخواني مي کند و نمي گذارد صداهاي زنانه اي که در زندان هاي ايران خفه مي شود از ارکستر بزرگ مبارزاتي زنان حذف بشود.

لينک اصل مطلب در روزآنلاين

نویسنده:



نظرات


نوشته شده بوسیله: در تاریخ: 06/06/2007 08:36:26 AM



نوشته شده بوسیله: در تاریخ: 06/06/2007 08:36:42 AM



نوشته شده بوسیله: در تاریخ: 06/21/2007 10:56:48 AM


بسيار عالي و منطبق بر اصول واقعي ولي متاسفانه شما سركار خانم مهرانكيز كار شما با به تصويب كشيدن قوانين بسيار غلط كار در ابتداي انقلاب تمام نظام توليدي كشور را به نفع كاركران بستيد وغافل از اينكه ديكر هيج راهي براي بهبود بخشيدن به وضع توليد كشور كه همانا از ابتدا شروع كردن است

نوشته شده بوسیله: mohammad در تاریخ: 07/20/2007 12:48:02 AM



نام: (name)
  
آدرس ایمیل:(email)
  
آدرس وب:(URL)
  
    
نظرات:(comments)